دیروز توی مدرسه ی ما دوستم مریم دلش درد میکرد . وقتی رفتم خونه مامان بابا گفتن باباش شهید شده اخه میدونین باباش جانباز بوده . مامان میگفت که باباش دکتر بوده ولی اخه اون که خودش رو ویلچر بود بعد چجوری دکتر بوده؟. بعضی وقتا مریم باباشو راه میبرد. دیروز کلاس پنجمی ها و سومی ها و چارمی ها رفتن تشیع جنازه ی بابای مریم ،مریم یک خواهر داره کلاس پنجمه اسمش فاطمس .
اینم عکسیه که مامان تو مزار شهدا از من گرفت .گفت اینجا واستا یه عکس بگیرم برای تو وبلاگت!
بسم الله الرحمن الرحیم سلام این وبلاگ مال من و محمده من مدیر وبلاگ هستم فاطممون برام این وبلاگو زده (پارازیت از طرف فاطمه:از بس کچلش کردم !و جیغ وداد کردم که منم وبلاگ می خوام!)